سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه نخست | لیست مطالب | آرشیو مطالب | پروفایل مدیر | ارتباط با ما





Powered by WebGozar

نوای وبلاگ مربوط به نقل خاطراتی پیرامون شهید محمد عبدی توسط برادر احمدی، همرزم شهید است.

برای نمایش تصاویر گالری کلیک کنید


این آخر سری ها بی تاب شده بود،یک روز به من گفت:حاجی دعا کن شهید بشوم. من گفتم: نه، دعا می کنم که شهید نشوی. دعا می کنم بمانی و بچه های مردم را جمع کنی و به آنها سر و سامان بدهی. آن ها تو را می خواهند. محتاج امثال تو هستند. تو باید باشی تا در این وضعیت پر آشوب به جوان ها امید بدهی.
او با دلواپسی گفت: وقتی تن آدم نمی تواند حجم روحش را تحمل کند چه کار باید کرد؟ من از بودن با بچه ها خسته نشدم . ای کاش شبانه روز صد ساعت بود و از این جسم کوچکم صد تا تن تکثیر می شد و بین این همه نگاه های تشنه تقسیم می شدم. ولی چه کنم حاجی؟ این تن، بارکش خوبی برای روحم نیست. مضطرب است، منتظر است.
دیروز توی روضه حضرت زهرا (س) وقتی بی اختیار شدم. دست خودم که نبود، جیغ کشیدم. همه پریشان زده مرا نگاه کردند. نمی دانم چرا سینه ام داغ شد پهلویم تیر کشید. با خودم گفتم اگر ادعای شیعه حضرت زهرا (س) را دارم، باید از سینه یا پهلو شهید شوم. اگر یکی از این دو نشانه را نداشتم بدانید شهید نیستم. یک مرده مثل همه مرده های دیگر. فقط ادای شیعه ها را در می آوردم همین.

از دوستان شهید

شهید عبدی - مسافر


تمامی حقوق مادی و معنوی این مجموعه برای صاحب اثر محفوظ می باشد!
کپی برداری از مطالب ، تنها با ذکر نام و لینک منبع مجاز می باشد.